«محمد جان قدسی مشهدی جزو شعرای برجسته سبک هندی است. در دوره صفویه، قرن یازدهم، اشعارش جزو قویترین شعرهاست. من اعتقادم این است که بعد از صائب، در آن سبک، واقعا مثل محمدجان شاید یکی دو تا بیشتر نباشند. او در مشهد که بوده، یکی از خادمان آستان قدس و مداح حضرت رضا بوده و شعرهایش شعرهای دینی است و دیوانش هم پر از این اشعار است.»
این توصیف رهبر فرزانه انقلاب از محمدجان قدسی، یکی از شعرای بزرگ سبک هندی در دوره صفویه، است. او سالها در مشهد زیست و قصاید زیبایی در شأن حضرت رضا (ع) سروده است.
سه قرن بعد، در سال ۱۳۰۴ خورشیدی، از نسل این شاعر بزرگ شیفته اهلبیت (ع)، کودکی دیده به جهان گشود که میراثدار جد خود بود. نام او را غلامرضا نهادند. پدر این کودک تاجر چرم بود و نام خانوادگی «میرزاجانی» داشت، اما غلامرضا به دلیل اینکه نسبش به محمدجان قدسی میرسید نام خانوادگی «قدسینژاد» را برگزید. این کودک سالها بعد شاعری شیرینسخن و زیبابیان شد و تخلص قدسی را برای خود برگزید. او در مقطع غزلی، به جد اعلایش چنین اشاره کرده است:
گرم ز شعر دلانگیز بهرهای نبود بود ز نسبت قدسی چه افتخار مرا
سالهای نخست تحصیل، پس از تحصیلات ابتدایی، به علوم حوزوی روی آورد. نخست، در یکی از مدارس علوم دینی مشهد، سپس، در همان شهر، در مهدیه عابدزاده، به دانشاندوزی پرداخت و شعر و ادب فارسی و عربی و فلسفه و کلام و فقه و اصول را در محضر ادبا و علمای خراسان فراگرفت. برای تحصیل ادبیات، نزد محمدتقی ادیب نیشابوری شاگردی کرد و فقه و اصول را نزد حاج ملاهاشم قزوینی آموخت.
از محضر شیخ مجتبی قزوینی خراسانی هم که به وی ارادت داشت، سود میجست. چندی هم فلسفه و کلام را در دانشکده معقول و منقول تحصیل و گواهینامه مدرسی دریافت کرد، اما به دلیل فعالیتهای سیاسی ادامه تحصیل نداد.
به اعتبار تحصیلات قدیمه و گواهینامه مدرسی، از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۷ در مهدیه عابدزاده که خود دانش آموخته آنجا بود، ادبیات عرب از جمله سیوطی را تدریس میکرد، اما به دلایل سیاسی، او را از این کار بازداشتند. وی در دوران منع از تدریس، در خانه خود به تدریس خصوصی پرداخت و، چون بر زبان و ادبیات فارسی و عربی تسلط داشت، بعدها در دانشگاه فردوسی مشهد (دانشکده ادبیات و یکی دو دانشکده دیگر) فارسی و عربی تدریس کرد و در همان دانشگاه تا آخرین روزهای زندگی از تعلیم باز نایستاد.
از سال ۱۳۲۹ وارد بازار شد و چندی صرافی کرد و سالها شغل بازرگانی داشت. در سال ۱۳۴۳، چون سابقه زندان سیاسی داشت، اشتغال او در مراکز دولتی ممنوع و در مراکز دیگر با مشکلاتی همراه بود، اما استاد محمود فرخ، شاعر نامدار مشهدی، که به قدسی عنایت داشت و مدیرعامل شرکت نخریسی و نساجی خسروی مشهد بود، قدسی را به عنوان کارمند آن شرکت استخدام کرد.
به سال ۱۳۵۵، قدسی در دفتر نشر فرهنگ اسلامی (از ناشران غیردولتی تهران) به کار تصحیح و ترجمه مشغول شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک سال سرپرست ادارهکل اوقاف و امور خیریه استان خراسان بود و سال بعد مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان شد. پس از آن، چون اینگونه مسئولیتها را با روحیات خویش سازگار نیافت، دیگر منصبی نپذیرفت. بارها در شعر خود، ذم مناصب دنیوی و سرزنش صاحبمنصبان کرده است.
در سال ۱۳۳۲ پدرش را از دست داد. دو سال بعد از دواج کرد. حاصل این پیوند چهار دختر بود. قدسی به دخترانش دلبستگی عمیق داشت. با آنان صمیمی بود و گاه برایشان شعر میسرود یا نامه منظوم مینوشت. در سفری به رشت، برای دخترش، نرگس، این رباعیای با این مطلع سرود:
در گلشن رشت، چون صبا گام زدیم از شبنم صبح لالهوش جام زدیم
مرحوم استاد محمدتقی شریعتی در کنار استاد قدسی
چند دهه از عمر قدسی با مبارزات دینی و سیاسی و اجتماعی همراه، و سرودهها، نوشتهها و سخنرانیهایش بر روشن شدن افکار عمومی مؤثر بود. در کانون نشر حقایق اسلامی (از تشکلهای روشنفکری مذهبیسیاسی در مشهد، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۲) نیز فعالیت داشت.
او از دوران دولت دکتر محمد مصدق به عرصه سیاست پا گذاشت و با زبان و قلم به مبارزه سیاسی و اجتماعی در مخالفت با حکومت سلطنتی پرداخت. بنا به نقل محمدرضا حکیمی، در حدود سال ۱۳۳۱، در یکی از اجتماعات بزرگ مردم مشهد، به طرفداری از ملی شدن صنعت نفت، قدسی قصیدهای خواند با ردیف «خواهیم کرد» که از بلندگوهای گلدستههای مسجد گوهرشاد پخش میشد.
پس از کودتای بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲ قدسی همچنان فعالیتهای سیاسی و مذهبی خویش را دنبال کرد و زمانی، برای برانگیختن روستاییان به شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی و انتخاب نامزدهای مردمی، به گویش مشهدی اشعار سیاسی میگفت. چند بار ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) او را احضار کرد. نخست به تطمیع وی پرداختند، اما وسوسه نشد و مرام خود را به زر نفروخت.
در جریان پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، قدسی به جمع معترضان پیوست که به دستگیری و زندانی شدن او انجامید و تا ۱۳۴۳، نزدیک یک سال، در حبس ماند. دوستان شاعرش، محمدرضا رحمانی (مهرداد اوستا)، عباس کیمنش (مشفق کاشانی) و محمد عظیمی تهور کردند و با وساطت محمود فرخ، توانستند در زندان با قدسی ملاقات کنند.
قدسی در شمار یاران نزدیک علی شریعتی و از همرزمان محمد تقی شریعتی و آیتالله خامنهای متخلص به «امین» بود. به محمدتقی شریعتی ارادت و با علامه عبدالحسین امینی دوستی داشت و در زندان با آیتالله سید محمود طالقانی و محمدتقی شریعتی همبند بود. همچنین نوشتهاند شعر «گلهای چیده» را در زندان اوین به یاد یاران شهیدش، گروه ابوذر که سحرگاه تیرباران شدند، سروده است.
سرانجام، قدسی در سال ۱۳۵۵ از حبس رهایی یافت.
قدسی از شانزدهسالگی به سرودن پرداخت. وی از جوانی، به شرکت در انجمنهای ادبی تمایل داشت. در سال ۱۳۲۵ با چند شاعر دیگر، انجمن ادبی فردوسی را در مشهد تأسیس کرد که نخست، به صورت گردشی، هرهفته (شنبهشبها) در خانه یکی از اعضا و از سال ۱۳۲۸ به طور ثابت، در خانه سرگرد عبدالعلی نگارنده برگزار میشد.
قدسی بیش از بیست سال در آن انجمن حضور یافت و به ترویج شعر پرداخت. اواسط دهه ۳۰، شعرش در محافل ادبی تهران مطرح بود. از جمله، یک بار در انجمن ادبی آذرآبادگان شوری افکند. قدسی عضو انجمن ادبی خراسان هم بود که در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ به ریاست دکتر علیاکبر فیاض و دبیری عبدالرحیم کبیری، بعدازظهرهای شنبه، تابستانها در صحن دبیرستان شاهرضا و زمستانها در سالن دبیرستان فروغ مشهد تشکیل میشد.
قدسی شاعری است اجتماعی و در شعر خود، بیشتر به موضوعات اخلاقی و اجتماعی میپردازد. اشعار مذهبی بسیار دارد و به ساختن مادهتاریخ و پرداختن بدیهه سخت مایل است و در این دو فن مهارت دارد. غالب اشعار بدیههاش در قالب رباعی است. یک بار هم شعری عربی را ترجمه منظوم کرده است.
برای بسیاری از بزرگان شعر و ادب، رجال سیاسی و مذهبی، برخی از شهیدان و چندین تن از دوستان و بستگانش بیشتر در تاریخ وفات و گاه در تولد یا مناسبتهای دیگر مادهتاریخ سروده است.
قدسی غزلسرا بود و بیشتر در این قالب شعر میسرود، اما قطعه و رباعی هم خوش میگفت و در قالبهای دیگر نیز دست داشت. سبک اشعارش در مجموع، آمیختهای است از عراقی و هندی (سبک رایج در عصر صفوی)، از حیث لفظ بیشتر مایل به سبک عراقی، اما نگرش و مضامین در مایه سبک هندی.
بنا بر نوشته محمد قهرمان، پیش از مرگ، غزلهایی ساده و روان سروده و قصد داشته است این شیوه را دنبال کند. به نظر مهرداد اوستا، سبک شعر قدسی، بیش از شیوه صائب، به شعر محمدجان قدسی نزدیک است، اما بینش او یادآور سنایی، عطار و مولوی است.
مایههای معنوی شعر قدسی از همان ابتدای نشر پراکنده آنها توانسته بود علاقهمندان شعر خصوصا رهپویان نوپای این عرصه را به سوی او جلب کند. جواد محقق همدانی که خود از شاعران معاصر است میگوید: سالها قبل از انقلاب که من محصل دبیرستان بودم، به دلیل شرکت در مجامع مذهبی و علاقه به شعر و ادبیاتی که به نوعی با دین و مذهبارتباط داشت، با نام قدسی آشنا شدم.
آن روزها بین شعرای مشهد، شعر مرحوم قدسی در کنار شعر یکی دو تن دیگر از جاذبه و غنای بیشتری برخوردار بود. همین نکته باعث شد بیشتر به ایشان علاقهمند شوم. علاقه و کشش من به شنیدن شعری از ایشان مواقعی اوج میگرفت که دوستانی از مشهد میآمدند یا خودم به مشهد میرفتم و اشعار جدید ایشان را میدیدم. تا اینکه قبل از انقلاب کتابی چاپ شد با عنوان غزل معاصر ایران به کوشش محمد عظیمی. در این کتاب، تعدادی از غزلهای مرحوم قدسی هم آمده بود.
رهبر معظم انقلاب در دوران نوجوانی، شعرخوانی قدسی را در میتینگهایی که بهمناسبت دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت برگزار میشد، دیده و شعر ضداستعماری قدسی را در حمایت از ملی شدن صنعت نفت پسندیده بودند.
ایشان در توصیف مرحوم قدسی میگویند: یک جبهه خودی خالص جوشیده از انقلاب که متشکل از عناصر صددرصد خودی بود به وجود آمد. این جبهه حتی از چهرههایی برخوردار شد که از نظام قبل به نظام اسلامی منتقل شدند و بعضی از آنها از جوانان ساخته و پرداخته انقلاب نیز خودیتر و صمیمیتر از آب درآمدند.
از این چهرهها کسانی را داشتیم که به این جبهه پیوستند. البته نمیتوانم بگویم که در میان این چهرهها کسانی هم بودند که از جبهه مقابل به این جبهه آمدند. اما به عنوان مثال، کسانی، چون مرحوم قدسی مشهدی -اگر نخواهیم از زندهها اسم بیاوریم- در عالم شعر بودند که همان زمان هم انقلابی، اهل زندان و اهل مبارزه به حساب میآمدند. به هر حال، این جبهه که جبهه جوانان بود، به وجود آمد.
ایشان به همراه مرحوم قدسی در جلسات انجمن ادبی فردوسی شرکت میکردند. جلسات انجمن هفتهای یک شب و در منزل عبدالعلی نگارنده برگزار میشد. عده اعضای این جلسه هرچند اندک بود، تبحرشان در نقد و حلاجی شعر بیمانند بود.
اما پس از مدتی، فعالیتهای ادبی ایشان کمرنگ شد، چنانکه میفرمایند جلسات انجمن ادبی را کنار گذاشتند: ارتباطم با رفقای شاعر منحصر به رفقایی مثل مرحوم قدسی و امثال او شد که در مقوله ما وارد بودند. یعنی بهکل وضع زندگی ما عوض شد. آن وقت از جمله ورود در مباحث فلسفی، بهخصوص مربوط به مارکسیسم و سوسیالیسم آغاز شد. کتابها و نقدها را میخواندم و مسائل را مداقه میکردم.
به این ترتیب، دوستی غلامرضا قدسی و معظمله با مبارزات سیاسی و در کنار یکدیگر بودن در جبهه دلدادگان امام خمینی (ره) عمیقتر از گذشته شد.
سرانجام، در ۲۱ آذر سال ۱۳۶۸، چشمان این شاعر مبارز و انقلابی برای همیشه بسته شد و به دیار باقی شتافت. مرحوم محمد قهرمان، از دوستان نزدیک او چنین میگوید: اتفاق آخر اینگونه افتاد: سهشنبه، ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۶۸، قدسی در جلسه ادبی منزل بنده شرکت داشت. خیلی سرحال بود و سربهسر رفیقان میگذاشت. ساعت ۷:۳۰ برخاست تا از مجلس روضه دوستمان آقای علی باقرزاده بازنماند. نیم ساعت بعد از بازگشت به خانه، احساس ناراحتی قلبی میکند. او را به طبیب و بیمارستان میرسانند، اما متأسفانه معالجات مؤثر نمیافتد.
باسمه تعالی
درگذشت شاعر آزاده و ادیب بلندآوازه و مبارز و انقلابی دیرین، استاد غلامرضا قدسی رحمةالله علیه، موجب تأسف و اندوهی عمیق گردید. این چهره منور ادبیات معاصر ایران از جمله شخصیتهای نادری بود که در دوران اختناق ستمشاهی حربه شعر و ادب را در راه تحقق انقلاب مقدس اسلامی با چیرهدستی به کار برد و سالها رنج مبارزهای دشوار و تلاشی پیگیر را بر خود هموار کرد.
ما ضایعه فقدان این شاعر گرانمایه را به جامعه فرهنگی کشور و به شاعران و ادیبان خراسان و به خانواده و بازماندگان محترم وی تسلیت میگوییم.
سیّد علی خامنهای
۲۹/ ۹ /۱۳۶۸
* این گزارش پنجشنبه ۲۸ بهمنماه ۱۴۰۰ در شماره ۳۶۰۸ روزنامه شهرآرا ویژهنامه «چهره» چاپ شده است.